آرسنآرسن، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

آرسن مرد شجاع و قهرمان ما

عکسهای20 ماهگی ات

عسل خاله ،بالخره خاله اومد تا عکسهای 20 ماهگیت رو بذاره و از کارها و رفتارهای اینروزات بگه ،اول میریم سراغ رفتارهات کلمات جدیدی که یاد گرفتی :  با آننه جون اینا رفته بودین مراسم اونجا زیادی شیطنت میکردی آننه جون برمیگرده بهت میگه آرسن امروز آبروریزی کردی برمیگیردی به آننه میگی :آبریزی اومدی خونه میگم آرسن چیکار کردی میگی آبلولیزی ،آبریزی انگور که با لحن خاص کش میدی میگی انــــــگووووووور / ادویه میگی : اَوویه /شکم :گوم /بغل :با /چایی:دایی /غذا :نـَم نـَم / کاکائو :کَـکو /کباب :بـِباب   عاشق ماساژی میایی دراز میکشی به خاله شادی و من دستور میدی با اشاره که پاهات رو ماساژ بدیم جالب اینه که دوتامون باید همزمان م...
25 تير 1393

گردش با خانواده بابایی

عزیز دل خاله ماه رمضون از راه رسیده و طبق رسم هر سال روزه داری با سرماخوردگی که سراغم میاد، باعث شده دیگه حسابی بیحال بشم و نتونم بیام وبلاگت رو آپ کنم با اینکه کلی عکس ازت گرفتم و عکسهای ماهگردت آماده هست امروزم عزمم رو جزم کردم بیام عکسهای مربوط به گردشتون رو که قبل ماه رمضون با خوونواده بابایی سرعین رفته بودین رو بذارم ایشالله اگه بتونم به زودی میام عکسهای ماهگردت رو میذارم و از کارهات و شیطنتهای اینروزهات میگم که مایه خنده این روزامون شده بریم سراغ عکسها که مامان سولی زحمتش رو کشیده البته من خودم بودم عکسهای زیاد و جالب میگرفتم چیکار کنم که آبجیمون تنبله یه کم عکسهایی که مامان سولی تو راه از تو و مناظر گرفته ...
17 تير 1393

دیدار وبلاگی 2

سه شنبه 93/4/3 دومین دیدار وبلاگی در پارک منظریه داشتیم که با دعوت عاطفه جون و هماهنگی های سعیده جون انجام شد جا داره ازشون تشکر کنم ،هر دفعه خیلی زحمت میکشن تا هماهنگی رو انجام بدن و قرار بود تقریبا با نی نی ها نزدیک 20 نفر باشیم که متاسفانه خیلی ها نیومدن   و فقط عاطفه جون با الای جون /سعیده جون با آنیسا جون / سوسن جون با سویل جون / من و مامان سولی و شما دور هم جمع شدیم و خیلی خوش گذشت بهمون ما هم قبل رفتنمون نخواستیم دست خالی بریم و عصرونه ای آماده کنیم ،خاله شادی زحمت کشید (dere otlu peynirli pasta)آماده کرد . از اونجایی که من به خاله شادی گفته بودم تعدادمون زیاده بنده خدا اندازه 30 نفر آماده کرده بود ،البته بماند که...
9 تير 1393
1